رهایی از گذشته

وضعیت فعلی ذهنی و روانی ما در زمان حال به نوع تعامل و مواجهه ذهن ما با گذشته ای که داشته ایم ارتباط دارد. مطالبی که از گذشته مخصوصا از دوران هشت سال اول زندگی در ذهن ما بطور آگاهانه یا نا خودآگاه قرار گرفته اند تاثیر بسیاری در شخصیت اکنون ما داشته و دارند. بسیاری از ما بدلیل همین گذشته (در اغلب موارد بد) تا آخر عمر رنج می کشیم و رنج می دهیم در نتیجه گذشته بد و مواجهه غلط ما با آن حال ما را بد می کند و حال بد آینده را ناگزیر خراب خواهد کرد. در این نوشته به ریشه یابی بعضی معضلات و افکار نادرست در این زمینه خواهم پرداخت و با ارائه راه حل هایی که پایه و مایه علمی نیز دارند سعی خواهد شد بتوانیم موضوعات مربوط به گذشته خود را در صحنه ذهن کنترل کنیم.

● مطلب اول اینکه کودک آدمی در 3 سالگی به این نتیجه می رسد که نادان و ناتوان و نیازمند است، در نتیجه او بد است و دوست داشتنی نیست متاسفانه این نتیجه گیری غلط آنچنان در ذهن کودک نقش می بندد که تا آخر عمر طنین این جملات از اعماق وجودش شنیده می شوند و به همین دلیل اکثر آدم ها تا آخر عمر تلاش می کنند به دیگران ثابت کنند که خوبند و دوست داشتنی هستند و در این زمینه انرژی روانی بسیاری را صرف می کنند، لذا یکی از کارهای خوب پدری و مادری این است که تا سن 18 سالگی فرزند دلبند خود هر روز این پیام را بدهند که فرزندم تو خوبی و دوست داشتنی هستی و شرایط فعلی او را با شرایط قبلی اش مقایسه کنند که او بفهمد که در مسیر تکامل قرار دارد.

● مطلب دوم به گذشته خود فرد مربوط است یعنی او در کدام محیط خانوادگی و چگونه پدر و مادری و تعداد خواهر و برادران او و فاصله سنی او با آنها و حوادثی که احیانا برای اعضاء خانواده یا عزیزان رخ داده و شاهد آن بوده و در نهایت محیط مدرسه و ارتباط او با افراد و ارتباط پدر و مادر تاثیر زیادی در شکل گیری شخصیت فعلی فرد داشته که همه آنها مربوط به گذشته فرد می شود در حالی که آن فرد مطلقا نمی توانسته روی آنها کنترل یا نقشی (حداقل تا 18 سالگی) داشته باشد.

● مطلب بعدی در باره عملکرد مغز انسان است. حافظه بلند مدت ما مملو از خاطرات مثبت و منفی مربوط به گذشته ماست و آنها در تصمیم گیری و قضاوت و برخورد ما با واقعیت امروز نقش دارند. متاسفانه از نظر علمی ثابت شده مغز ما خاطرات منفی و رویدادها و اخبار منفی را بهتر و دقیق تر از خاطرات مثبت ثبت می کند، این عملکرد بصورت اتوماتیک انجام شده و خارج از اراده و اختیار ماست. لذا وقتی ما به گذشته خود برمی گردیم بیشتر خاطرات و تصاویر منفی زندگی خود را خواهیم یافت که در نهایت به این نتیجه غلط می رسیم که گذشته ای بد و ناگوار داشته ایم.

● و اما آخرین مطلب اینکه تا کنون علم قادر نشده گذشته ما را تغییر دهد و اگر تمام دانشمندان جمع شوند نمی توانند یک فنجان قهوه به دیروز ما اضافه کنند، و این جمله را همیشه به یاد داشته باشید "گذشته در گذشته" و ما نمی توانیم گذشته خود را تغییر دهیم در مواردی که فرد به لحاظ روانی به وضعیتی خاص و حادی رسیده متخصصان می توانند بعضی خاطرات منفی را از حافظه دراز مدت پاک کنند این کار توسط دستگاهها و ابزارهایی که به سر فرد متصل می شود صورت می گیرد. که این خود نشان دهنده جایگاه و پایگاه علم در جهان امروز است.

اگر بر آن شویم که مطالب اخیر را در چند جمله فشرده کنیم خواهیم گفت : در کودکی به نتایج غلطی می رسیم و وقایع و سختی های گذشته ما تا سنین نوجوانی خارج از اراده ما بوده و در این زمینه ضرباتی مهلکی به ما وارد شده است، عملکرد خودکار مغز هم انصاف و عدالت را در ثبت اطلاعات رعایت نکرده و امکان کوچکترین تغییری در اتفاقات گذشته برای ما وجود ندارد.

می دانیم که نشخوار آدمی فکرکردن است یعنی وقتی کمی بیکار و آرام می گیریم افکار مختلفی به ذهن ما می آیند و می روند حتی در زمانی که ما به خواب می رویم این افکار به صحنه ذهن می آیند و می روند. کسانی که به توانمندی کنترل ذهن می رسند می توانند افکار خود را کنترل کنند. مطلب مهمی که می توان بیان کرد این است که فکر کردن به گذشته یک کار غلط و بیهوده است. کسی که به هر دلیل به گذشته سفر می کند کسی است که در گورستان افکار خود سیر می کند. گورستان جایی است که دوستی یا عزیزی که مرحوم شده به آنجا برده و دفن کرده و سپس به زندگی عادی خود برمی گردیم. این طور نیست که هر روز به گورستان برویم و سر این قبر و آن قبر سر زده و وقت را با مرده ها بگذرانیم کسی که مرد دیگر زنده نیست و کسی که زنده است پس نمرده است. درباره افکار نیز چنین است ممکن است من در 10 سال پیش یک اشتباهی کردم و در پی آن خسارتی دیدم این کار غلطی است که برگردم به 10 سال پیش واقعه را در ذهن مرور کنم و در پایان خود و دیگران را سرزنش کنم. مسئله خیلی ساده است اگر من هر روز سال موضوع خاص مربوط به گذشته را به ذهن آورم کوچکترین، کوچکترین تغییری در اصل واقعیتی که اتفاق افتاده بوجود نخواهد آمد، "گذشته در گذشته" پس چرا این کار بیهوده را انجام دهیم. چرا؟ اجازه دهید شما را راحت کنم، گذشته ای که قرار است به ذهن آوریم یا بار مثبت و یا بار منفی دارد، اگر آن خاطره یا فکر بار منفی داشته باشد باعث ایجاد احساسی منفی مثل افسردگی خواهد شد و اگر مثبت باشد معمولا باعث ایجاد احساس حسرت خوردن در ما می شود. تعامل ما با گذشته می تواند شکل درست و کنترل شده نیز داشته باشد لطفا به مثال زیر توجه کنید:

جناب قاضی همواره با پرونده های مختلفی سر و کار دارد او هر روز که به محل کارش می آید پرونده ای بر حسب اولویت برداشته و آن را مرور کرده و دست آخر تصمیم و اقدام لازم برای آن پرونده را صادر نموده و پرونده را می بندد و بعد به سراغ پرونده بعدی می رود. اینطور نیست که پرونده ای روی میز خود بگذارد و هر روز آن را مطالعه کند و بدون هیچ اقدامی مجدد روزهای بعد هم این کار را تکرار نماید.

موضوعات مربوط به گذشته ما مثال همین پرونده ها هستند و قاضی که آن را از حافظه استخراج کرده و به صحنه آگاه ذهن می آورد خودمان هستیم. وظیفه ما این است که پرونده های گذشته خود را به ترتیب اولویت از بایگانی بیرون کشیده و یک بار فقط یک بار آن را دقیقا مرور کرده و تصمیمی برای آن بگیریم و با آن تصمیم مثل یک هدف در زندگی برخورد کنید یعنی به خود قول دهید که حتما آن را پیگیر خواهید شد. شاید تصمیم ما این باشد که از کسی باید عذر خواهی کرد شاید تصمیم این باشد که باید کسی را ببخشیم یا شاید تصمیم این باشد که بر علیه کسی شکایت کنیم و از طریق مراجع قانونی پیگیر حق خود شویم و بدترین حالت اینکه کاری یا اقدامی نتوانیم انجام دهیم، بسیار خوب رهایش می کنیم. در بعضی از موارد مرور یک واقعه مربوط به گذشته باعث گرفتن درس عبرتی و ثبت تجربه ای برای ما می شود، این هم ایرادی ندارد. اما صحبت اینجاست که در پایان کار بررسی پرونده باید اصل پرونده را معدوم کرد. برای اینکار در ذهن خود این تصور را ایجاد کنید که آن پرونده را پاره پاره می کنید و دور می اندازید یا تصور کنید آن را آتش می زنید و همه چیز پایان می یابد. کسانی که ما آنها را بعنوان افرادی کینه ای یا کینه توز می شناسیم اتفاقا اشخاصی هستند که گذشته آنها را رها نمی کند و اختلافات 10 سال پیش را آنچنان دقیق به خاطر دارند که گویی همین 2 ماه پیش اتفاق افتاده است. گذشته در گذشته رهایش کنید. کسی که در این زمینه یعنی رهایی از گذشته مشکل دارد و امیدی برای فراموش کردن خاطرات تلخ دوران گذشته در خود نمی بیند می تواند کمک حرفه ای بگیرد تا پرونده ها مختومه شوند و گر نه احساس لذت و رضایتی در زندگی نخواهیم داشت فراموش نکنید خوشبختی یعنی کنترل لحظه به لحظه ضمیر و ذهن. سهراب هم می گوید زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است. من و تو فرزند زمان خود هستیم نه گذشته.

گاهی با دوستان ارتباطی و صحبتی داریم و ابراز می کنند خیلی خوب است ما درباره گذشته و تاریخ مملکت خود بدانیم و تاریخ درس عبرتی برای همه است چنین و چنان، من در پاسخ به آنها گفتم مطالعه تاریخ نه اینکه نادرست باشد ولی مسائل روز راه حل امروزی می خواهد در گذشته زندگی بشر بسیار یکنواخت بوده و گذشته و حال و آینده آدم ها بسیار به هم شبیه بوده که در نتیجه عبرت گرفتن از تاریخ هم مطرح بوده اما امروزه ما شاهد تغییرات زیادی در مدت زمان کمی در زندگی هستیم و مسائل و پرسش هایی که امروز مطرح می شود در گذشته یا ابدا مطرح نبوده و یا اگر بر فرض 1% هم مطرح شده راه حل زمان خودش را داشته و آن راه حل بدرد حل مسئله امروز ما نمی خورد. یعنی همان که گذشته در گذشته، دوستان گاهی چنان به خشم می آیند که دوست دارند مرا خفه کنند!! مهم این نیست که ما که بودیم، مهم این است که ما که هستیم و چه می توانیم انجام دهیم.
وقتی من یا شما نگرش خود را در قبال گذشته مشخص می کنیم و این واقعیت اندک اندک در وجود ما می نشیند یک جور احساس شعف سبکبالی و رهایی حادث خواهد شد گویی انرژیی از جایی آزاد شده و آدمی احساس می کند بار سنگینی را زمین گذاشته و آن انرژی و پتانسیل آزاد شده پی چیزی می گردد احساس خواهید کرد ذهن شما مرتب و منظم ترعمل می کند.
روزگارتان خوش

۳ نظر:

  1. salam
    karetoon aalie, mersi vaghean, az hameye maghalat estefade kardam

    پاسخحذف
  2. آیا هیپنوتیزم در رها شدن ذهن از نشخوارهای ذهنی می تواند موثر باشددر این مورد توضیح دهید
    من نشخوارهای ذهنی دینی دارم اگه می تونید کمکم کنید

    پاسخحذف
  3. کمک حرفه ای نمی توانم برای شما انجام بدم . فقط در حد اطلاعات عمومی نا چیزی که دارم اینست که قطعا هیپنوتیزم هم می تواند به شما کمی کمک کند ولی روش های شناخت درمانی که بر مبنای آگاهی فردی پایه گذاری شده اند تاثیر بیشتری دارند. برای مثال همین که شما متوجه شدید ذهنتان در گیر مسائلی است که بهتر می شد اگر نبود یک اطلاعی است که در حالت بیداری و آگاهی نسبت به خود کسب کردید. از نظر علمی این یک کار با ارزش است و باید از خود تشکر کنید.
    با مطالعه و آگاهی می توان نظام اولویت ها را تغییر داد شاید ذهن شما به طور خودکار برای موضوعات دینی اولویت بالایی قائل است. شاید در این زمینه های دغدغه های بی مورد داشته باشید. به علاوه موضوعات مربوط به دین و بایدها و نبایدها ثابت شده در دوران کودکی توسط پدر و مادر در ضمیر نا خودآگاه ما کاشته می شوند که با مطالعه در خواهیم یافت بسیاری از آنها غلط اند و نادرست. به نظر میرسه مسئله شما خیلی پیچیده و حل ناشدنی نیست با برداشتن قدم های بعدی (مطالعه همه جانبه و بدون اینکه عجله ای در کار باشه) امیدوارم مسئله را حل کنید.

    پاسخحذف